نازنیم روزت مبارک

دیانای مامان ببخشید که خاطره این روز قشنگ رو دیر برات می نویسم.

دخترم تبت پایین نمیومد و قرار شد امروز یعنی 16 ام که مصادف میشد با روز دختر ببریم پیش دکترت.الهی بمیرم که انقد بی حال شدی و حتی حال شیطونی و شلوغی کردن رو نداری اشتهات کور شده و تب کلی بی حالت کرده.میمردم  و ناله های تو خوابت رو نمیشنیدم.نمیدونی چقدر زجر آور دیدن گریه ها و ناله هات.خدایا تو رو قسم به احترام بهترین بنده هات تمام دردو بلاهای دخترم رو به من بده آخه من تحمل دیدن این شرایط رو ندارم.دکترت گفت از یکی که سرما خورده بوده بهت سرایت کرده و بیماریت ویروسیه.چندتا دارو نوشت و آوردم خونه همه رو دادم خوردی.باز یکم پایین می اومد و بعد دوباره تب لعنتی بالا میرفت.

من و بابایی انقد سرگرم تو بودیم که متاسفانه و با عرض شر مندگی یادمون رفته بود که امروز روز تو!!!!مامان جون و بابا جون برات وجه نقد دادن.تازه اون موقع یادمون افتاد و کلی ناراحت شدیم و عذاب وجدان کشیدیم.اما مطمئن باش با یه هدیه خوب جبران میکنیم.کافیه تو خوب بشی تا ببینی چی میخریم برات!!!!!!!!!

عصر هم که اصلا فکرشو نمیکردم عمه ای و مامان فاطمه اومدم اوناهم زحمت لباس برات کشیده بودن عکساشونو سر فرصت برات میذارم.

خدایا شکرت شکرت که منو قابل دونستی و یه فرشته بهم دادی.

عروسکم،بهترینم،زیباترینم،بزرگترین لبخند پروردگار،گرانبهاترین هدیه روزت مبارک.امیدوارم سایه پرودگار همیشه بالای سرت باشه و نگهدار و حافظت از تمام بلایا و پشت و پناهت در مراحل زندگی

دخترم منو بابایی عاشقتیم دوست داریم هوارتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا