دیانا گلـــــــــیدیانا گلـــــــــی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

تولد دخترم دیانا

سفر نامه خرداد 93

1393/3/22 1:25
179 بازدید
اشتراک گذاری

اول از روی ادب برتو دارم یک سلام.نازگل مامان روز چهارشنبه یه تصمیم عجله ای گرفتیم که سه روز تعطیل رو از اینجا دور باشیم و بریم حیران.تو راه در کل دختر خیلی خوبی بودی.رفت و برگشت اصرار داشتی تو ماشین باباجی بری.خلاصه شب اول رفتیم یه خونه تو روستای گیلده گرفتیم که فوق العاده بود راستی وفتی داشتیم با صاحبخونه حرف میزدیم فهمیدم حاج خانوم خیلی ساکت و مهربون زن عموی خاله راشینه!!!!!!!!!داشتم میگفتم یه جای خیلیییییییییییییی باصفا،آروم و دنج که حتی شما هم خیلی خوشت اومده بود.شبیه خونه های تو فیلما دوس داشتم یه چند وقتی اونجا میموندم . خستگی در میکردم.باز هم طبق معمول که اگه جای غریبه باشی نمیخوابی،با صدای سگها از خواب پریدی و از شدت ترس گریه میکردی و خوابت نمیبرد.عوضش صبح کلی تو حیاط با مرغ و خروس و جوجه ها بازی کردی و حالشو بردی.فدای دستای کوچولوت بشم که براشون نون خورد میکردی و از اینکه دورت جمع میشدن لذت میبردی.تو این سفر گاو و هاپو با صداهاشونو یاد گرفتی.تو خونه قبلا همه رو یادت داده بودم اما شنیدن کی بود مانند دیدن.مرغ ،جوجه،ببعی،گل،و خیلی چیزای دیگه رو از طریق لمس مردن یاد گرفتی.روز دوم برگشتیم سرعین و این اولین باری بود که اونجا میرفتی اما اصلا همکاری نکردی و باعث شد روز دوممون(باقیش بمونه تو دلم.نمیخوام تعریف کنم)برو پایین تا عکسای خوشجلتو ببینی عشقم:

عشق مامان عاشق بلال اینجا جاده حیرانه و داشتی بلال میخوردی.ممممممممم مامانی خیلی خوشمزس

اینجا صدای نانای شنیدی و شروع کردی به نانای کردن.فدات بششششششششم

اینجا داری آب بازی میکنی و صورتتو میشوری و میخوای سرتو بکنی زیر ابتعجب

اینجا داری به مرغها نون میدی گلم

اینم یه عکس از فضای اونجا.تو هیچ عکسی همکاری نداری شیطون خانوم

دختر گلم امیدوارم بهت خوش گذشته باشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)