دیانا گلـــــــــیدیانا گلـــــــــی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

تولد دخترم دیانا

پایان شیره جان

1393/11/13 1:47
204 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر مهربونم.خوبی عشقم.خدا شاهده خیلی وقته میخوام وبت رو آپ کنم اما اصلا نمیرسمخجالت.الانم که فصت کردم ساعت یک و ربع نصفه شبه و شما تو خواب نازی.عزیزم تقریبا روز به روز کم غذاتر میشدی و لاغرتر و این مساله خیلی منو ناراحت میکرد.شبا هم که تا صبح خواب کامل و راحتی نداشتی.همه چیزت شده بود شیر.تا اینکه تصمیم گرفتم آروم آروم از شیر بگیرمت تا شاید فرجی شه و تو یکم تو برنامت تغییر بدی.

20 ام دیماه شروع کردم به کم کردن وعده های روز و فقط موقع خواب ظهر و شب شیر میخوردی

نمیدونی چقد سخت بود دیانا.تا وقتی خودت مادر نشی عمرا نمیتونی زجری رو که من کشیدم درک کنی.دخترم،پاره تنم،همه زندگیم برا شیر لح لح میزد و من عاجزبخدا اگه تو همکاری میکردی و خوب غذا میخوردی اگه منحنی رشدت خوب پیش میرفت عمرا از شیر میگرفتمت البته تا عید.خلاصه بعد دو سه روز خواب ظهرت رو هم قطع کردم و بالاخره از 27 ام دیگه کلا شیر خوردنت قطع شد.

نمیدونی دو سه شب اول چی کشیدم؟چقد گریه و زاری کردم !!چه روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم.اما بخاطر تو تحمل کردم و میکنم عزیزم.هر بار که میومدی با مخالفت من روبرو میشدی قلبم از جاش در میاومد

دیانای من دلم برا شیر خوردن و بازی کردنات حین شیر خوردن لک زده.دلم برا اشوه  اومدنا ،برا ناز کردنا،برا زبون ریختنات یه ذره شده.

البته نا گفته نماند برخلاف تصور من و بابایی خیلی اذیت نشدی.بابایی سوره بروج رو چاپ کردوخودم کلی سوره والعصر رو برات میخوندم و مامان جون یه یس رو به سیب خوند و دادیم خوردی که با کمک همه اینا شکر خدا به خیر گذشت.

عزیزم ،پاره تنم،تمام زندگیم دو سال و بیست روز خوردن شیره جانم حلالت،گوارای وجودت و ذره ای ناچیز از وجودم ارزانی چشمان مهربانت.

دوستت دارم بهترینممممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)