دیانا گلـــــــــیدیانا گلـــــــــی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

تولد دخترم دیانا

14 آبان و یه روز پر از استرس

1393/8/18 1:49
379 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز مامان فردای عاشورا قرار بود باباجونو عملش کنن.از استرس تمام شب بیدار بودیم و صبح دم به دیقه به باباجون و دایی زنگ میزدم.حوالی ساعت 11 بود که با صدای تلفن از خواب بیدار شدی.من داشتم با مامی حرف  میزدم و شما داشتی با مکعب های هوشت رو میز بازی میکردی مه یهو شیشه میز برگشت روپات.گریه خدا میدونه چه دردی داشتی نفست از شدت گریه بند اومده بود.الهی مادرت بمیره پات بلافاصله کبود شد و باد کرد.گریت که بند اومد پماد زدم و مجبورت کردم به راه رفتن خدارو هزار مرتبه شکر که بخیر گذشته بود.حالا من بدبخت مونده بودم غصه تورو خورم یا باباجونو.عمل اون بیچاره هم 4 ساعت طول کشیده بود.وقتی زنک زدن که آوردنش رو تختش صدای ناله هاشو که شنیدم داشتم دیوانه میشدم.حسابی درد داشت.عصر هم رفتیم عیادتش که قیافه معصومش هنوزم جلو چشممه که چه دردی رو داشت تحمل میکرد.خلاصه اون روز یه روزه خیلی بدی بود برام

خدایا التماست میکنم خودت حافظ همه باش مخصوصا نی نی ها رو از قضا و قدر حفظشون کن!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)