غافلگیر کردن نواز
سلام عشق مامان.خیلی وقته سرم حسابی شلوغه و نتونستم به وبلاگت سر بزنم.امشب اومدم تا پاسی از شب مطالب جا مونده رو برات بنویسم.روز بیست و هفت مرداد ساعت 5 دقیقه به 11 شب یهو تلفن خونه زنگ زد و مامان جون مژده داد که دختر خاله نسترن بدنیا اومد.دختر خوشگلی که اسمش رو نواز گذاشتن و من از پاقدمش حس خاله بودن بهم دست داد.آخه من و خاله نسترن عین خواهریم.امیدوارم شما هم بزرگ شدین دوست و خواهرای صمیمی برا هم باشین.خلاصه فرداش تو موندی پیش مامان جون و من رفتم بیمارستان.دوم و سوم شهریور هم رفتیم خونشون و تو برا نواز جونی که واواز صداش میکنی یه هد بند خوشجل خریدی.دوسش داشتی و تا صداش در می اومد میگفتی واواز آیادی(گریه کرد)وقتی هم شیر میخورد دست میزدی و میگفتی آفییــــــــــــن.قربونش برم که آزمایش زردیش بالای 15 بود و باید تو دستگاه میموند.خیلی وارد جزییات نمیشم . عکس عشق خاله رو برات میزارم.درضمن چون نور دستگاه برا شما مضر بود عکس دوتایی تونو بعدا میگیرم.
نمیدونم چرا عکسها آپلود نمیشن