دیانا و تلفن
عروسکم تو این عکسها داشتم تو آشپزخونه برات نهار آماده میکردم که متوجه شدم اصلا صدات نمیاد تا نگاه کردم دیدم رو زمین دراز کشیدی و تلفن تو دستته و داری TV میبینی.نمیدونی چه حسی داشتم اون لحظه دلم میخواست انقد فشارت بدم که بری تو وجودم.اصلا هر وقت میام میبینم اونجوری خسته از شیطنت دراز کشیدی دلم ضعف میره.
عاشقتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم دختر قشنگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
تو این دوتا عکس هم با صدای قربون صدقه رفتن من پا شدی و تلفن رو آوردی برام.قربونت برم
مرسی گلم دستت درد نکنه.راستی مامی این عکسها مال روزهاییه که مریض بودی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی