دیانا و پیشی
نفس مامان دیروز( 8.29) رفته بودیم خونه مامان یه پیشی چند روزه اومده بالکنشون.باباجون بردتت تا ازپشت پنجره نشونت بده.اولش میترسیدی اما بعد خوشت اومده بود و از پشت پرده نمیومدی بیرون.مگه ول کن بودی!!!!!!!!شبم که خاله نسترن اینا اومده بودن اون بیچاره رو هم کلافهکرده بودی یک ریز میگفتی پیشی پیشی و اونجا بود که به دایره لغاتت یک کلمه هم اضافه شد..
عصر هم کلی با کابینتها بازی کردی.در کل وقتی میریم اونجا بیش از حد شیطونی میکنی.
مدام از پله های اتاق خواب میری بالا میای پایین.به همه چی دست میزنی.آخر شب هم بنزین همه رو تموم میکنی و میندازی به روغن سوزی.خودت هم تا برسیم خونه میخوابی
قربونت برم عشق من که با اینهمه شیطونی بازم همشون عاشقتن و تحمل یک روز ندیدنت رو ندارن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی