دیانا قند میخوره
امــــــــــــــــــــــــان از دست تو دختر شیطون و زیرک.دیروز عصر من و بابایی بیرون کار داشتیم.بردیم گذاشتیمت پیش مامان جون اینا که زودی بریم و برگردیم.بابایی داشت برا خودش پیرهن میخرید،یهو بد جور دلم شور زد.بهش گفتم زود باش شاید دیانا اذیت کنه مامان اینا روشون نشه زنگ بزنن.وقتی رسیدم خونه از بغل دایی جون گرفتمت دیدم داری یه چیزی رو تو دهنت میچرخونی اولش جدی نگرفتم بعدش یهو انگشتم رو کردم تو دهنت دیدم بلـــــــــــــــــــــــــــه شما شیطون خانوم معلوم نشده کی قند رو گذاشتی تو دهنت و داری میخوریش.همه گفتن بغلشون بودی و از اینکه کی اینکار رو کردی در عجب مونده بودن.خلاصه کلی ترسیدیم که اگه زبونم لال تو گلوت گیر میکرد من چه خاکی به سرم میریختم.
مامانی فدات شه بالاغیرتا بیا و خانومی کن دست از این شیطنتهای خیلی خطرناکت بردار من خواهش میکنم عاجزانه.به ما رحم کن!!!!!!!!!