دیانا گلـــــــــیدیانا گلـــــــــی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

تولد دخترم دیانا

4شنبه سوری 93

سلام دختر قشنگم!خوبی!بازم معذرت میخوام که خیلی وقته اینجا رو خاک گرفته اما دلایلم کاملا قانع کنندست! امسال 4شنبه سوری برا شقایق جون خنچه بردیم متاسفانه بس که شیطنت کردی و منم کوتاهی کردم ازت عکس نگرفتیم اتفاق خاصی نیافتاد موقع برگشتن تو راه خوابت برد و حتی نشد تو خونه هم ازت عکس بگیرم!!!!!! ...
24 اسفند 1393

ازدواج دایی جون

سلام نفس مامان خوبی دخترم؟؟؟؟؟؟؟؟ماشالا روز به روز بزگتر و شیطونتر میشی چشمم کف پات هزار الله اکبر!!!!! از دوم اسفند تا 7 ام حسابی مریض بودی!5ام برا دایی رفتیم خواستگاری و 14 ام مراسم عقد کنونشون بود.ایشالا خوشبخت شن و بپای هم پیر بشن!!!! دوست دارم دخترممممممممممممم
20 اسفند 1393

دیانای من 26 ماهه شد

سلام گلم.شبت بخیر وجودم!الان که دارم برات مینویسم ساعت یک و ربع نصفه شبه!دختر قشنگ من سرما خورده و تب داره و چون مامانی از تب میترسه بالا سرت نشسته.الهی بگردم که بی حالی و از سر شب خوابیدی.نمیذاری تب سنج بذارم . همش ناله و زاری میکنی این ماه ماهگردت مصادف شد با تولد بابای بابایی.منم برا هردوتون کیک پختم و دسر.اما نه گذاشتی بنده خدا شمعشو فوت کنه نه کیکشو ببره.بس که عاش تولد و مراسمشی .رفتیم خونشون و حسابی باباجونو خوشحال کردیم. بابا جون و دیانا گلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی آخ جوننننننننننن بازم کیک،بازم شمع،بازم تولد الهی دورت بگردم که عاشق مراسم تولد شدی ...
4 اسفند 1393

چشم پزشکی

دختر گلم خیلی وقت بود میخواستم برا چکاپ چشمای قشنگت ببرم دکتر.تا اینکه بالاخره 24 ام دیماه با مامان جون رفتیم.شکر خدا سالم بود.اینم عکس قشنگم تو مطب:   ...
18 بهمن 1393

دیانا گلی تو لاله پارک

دختر گلم چند وقت پیش رفتیم شهر بازی لاله پارک که خیلی بهت خوش گذشته بود تا جاییکه به زور برت گردوندیم اینم از عکسات: خلبان دیانا آذری سه بار فقط سوار این هلی کوپتر شدی دخترم سوار بر بالن دیانا گلــــــــــــــــــی سوار بر جت اونجا عکسبرداری ممنوع بود این چندتا رو هم اجازه گرفتیم.خیلی جای شادی بود.پر از جک و جونورهای بامزه.که میترسیدی ازشون.ایشالا سر فرصت باز میریم دختر گلم. وایییییییییییییی مامانی این دیگه اینجا چیکار داره   ...
18 بهمن 1393

پایان شیره جان

سلام دختر مهربونم.خوبی عشقم.خدا شاهده خیلی وقته میخوام وبت رو آپ کنم اما اصلا نمیرسم .الانم که فصت کردم ساعت یک و ربع نصفه شبه و شما تو خواب نازی.عزیزم تقریبا روز به روز کم غذاتر میشدی و لاغرتر و این مساله خیلی منو ناراحت میکرد.شبا هم که تا صبح خواب کامل و راحتی نداشتی.همه چیزت شده بود شیر.تا اینکه تصمیم گرفتم آروم آروم از شیر بگیرمت تا شاید فرجی شه و تو یکم تو برنامت تغییر بدی. 20 ام دیماه شروع کردم به کم کردن وعده های روز و فقط موقع خواب ظهر و شب شیر میخوردی نمیدونی چقد سخت بود دیانا.تا وقتی خودت مادر نشی عمرا نمیتونی زجری رو که من کشیدم درک کنی.دخترم،پاره تنم،همه زندگیم برا شیر لح لح میزد و من عاجز بخدا اگه تو همک...
13 بهمن 1393

نفسم 25 ماهه شد

نمیدانم چیستی آنقدر میدانم که هرگاه واژکان بتو رسیدند مبهم شدند!! و هرگز نتوانستند تمام احساسم را برایت بگویند دخترم،پاره تنم،دیانای من 25 امین ماهگردت مبارکککککککککککککک عاشق کیک و فوت کردن شمع شدی دخترم.حتما هم باید کلاهت سرت باشه ...
1 بهمن 1393

قرتی خانوم

عشق مامان عاشق رژی.هر وقت بری اتاق مامان کشو رو باز میکنی و از این شیطنتها میکنی فدات شم. اینجا داشتی موهای باربیت رو براشینگ میکردی اینم از یه روز پاییزی تو باغ   ...
12 دی 1393

بای بای پوشک به روایت تصویر

عزیز مامان از اونجاییکه شدیدا یه لباس تولدت علاقه مند شدی مجبور شدم عکساتو با این لباست بگیرم.فقط میاریش و میگی مامانم عروس اولوم دا خواش الم(مامان عروس بشم دیگه خواهش میکنم)عروسومی سورم(عروسم رو دوس دارم.اسم دامن فرشته ات رو گذاشتی عروس).راستی من برا سیسمونیت کیک پوشک درست نکرده بودم.برا همون از خاله نسترن خواهش کردم تا مال نواز رو امانت بده چند تا عکس یادگاری داشته باشی گلم ...
12 دی 1393